تسنیمی از جنت یار

تسنیمی از جنت یار

و مزاجه من تسنیم ! ( مطففین / 27 )
تسنیمی از جنت یار

تسنیمی از جنت یار

و مزاجه من تسنیم ! ( مطففین / 27 )

دوای درد



دوای درد ما تنها ظهور است 

ظهوری کاندر آن فیض حضور است 

هر آن کس کو بود غافل زیادش 

دو چشم باطنش والله کور است 


بله مولای من !




مرغ حق بود که در آن نزدیکی ها می خواند .

شب گرفته ای بود . شتر چران ، چشم های خیس 

خود را با دستمال پاک کرد . ابو هاشم آهسته آه 

کشید . گفت : هر طور هست به ایشان می گویم .

مطمئن باش که فردا سراغش خواهم رفت .

شتربان با صدای غم آلود گفت : خدا عوضت بدهد

می دانم که با او دوستی و هر چه بگویی ، اگر بتواند 

انجام می دهد . ابو هاشم بازوی شتر چران را گرفت 

و گفت : حالا این جا که بد است . بیا به خانه ی من و

امشب را میهمان من باش . شتر چران گفت : نه باید 

بروم . عیال و فرزندانم چشم به راهم هستند . 

سپس کیسه ی سبکش را بر دوش گذاشت و رفت .

ابوهاشم با نگرانی به خانه رفت و در را بست . 

شتربان با قدی خمیده و سینه ای پر آه ، دست به 

دیوار گرفته بود و می رفت . او در دل به کار ابو هاشم 

امید بسته بود . او امام جواد علیه السلام را آخرین 

کسی می دانست که به درد دلش می رسید ، اما 

خودش خچالت می کشید با حضرت صحبت کند .

هنگام ظهر بود که ابو هاشم به خانه ی امام جواد

علیه السلام رسید . توی اتاق سفره ی بزرگی پهن 

بود . امام و یارانش مشغول خوردن غذای ساده ای 

بودند . ابوهاشم سلام کرد و نزد امام رفت . امام با 

مهربانی او را کنار خود نشاند . سپس کاسه ای جلوی 

او گذاشت و گفت : بخور ابو هاشم !

ابو هاشم دست به سوی کاسه برد . در همان حال به 

فکر فرورفت : یعنی الآن بگویم ، آخر این جا شاید 

جایش نباشد .. اصلا باشد برای بعد . نه نمی شود .. 

تا الآن که شتربان بی کار بوده ، چند روزی هم صبر 

می کنم ... من باید امام را تنها گیر بیاورم و به او بگویم 

لقمه ای به دهان گذاشت و دوباره فکر کرد : نه .. اصلا 

امام جواد علیه السلام که نمی تواند برای کسی کار 

پیدا کند . شتربان بهتر است حالا که بی کار شده ، برای

مردم نوکری کند . ابو هاشم داشت فکر می کرد که چیز

عجیبی دید . امام با مهربانی نگاهش می کرد و صدایش 

می زد . ابو هاشم بلند گفت : بله مولای من !

امام جواد علیه السلام یکی از خدمتکارها را صدا زد . 

خدمتکار آمد . ابو هاشم کنجکاو شده بود . تا آمد چیزی 

بگوید ، شنید که امام به خدمتکار خود گفت : شتربانی

هست که با ابو هاشم نزد ما می آید . او را پیش خود نگه 

دار و برایش کاری معین کن تا به آن مشغوا شود . 

ابو هاشم لبخند زد . خدمتکار اطاعت کرد و رفت . امام جواد

علیه السلام هم با روی خوش به ابو هاشم نگریست و به 

خوردن غذا ادامه داد . ابو هاشم از خوشحالی غرق در رویا شد .



او خواهد آمد ..




«کَأنِّی بِهِ وَ قدْ عَبرَ مِنْ وادِی السّلام إلى مَسْجِدِ السَّهْلَةِ 

عَلى فَرَس مُحَجَّل لَهُ شِمْراخٌ یُزهِو وَ هُوَ یَدْعُو و یقول فی دعائهِ...». 

«گویى او را با چشم خود مى بینم که در نزدیکى نجف از وادى السلام 

عبور کرده، به سوى مسجد سهله پیش مى رود در حالى که بر اسب 

دست و پا سفیدى سوار است که پیشانى سفید و درخشنده اى دارد، و همه

 درخشندگى آن را چون چراغ و ستاره مى بینند و او در آن حال دعا مى خواند . 




اولین بار ..


lostfile_jpg_56996135.jpg


یادت هست آقا 

بار اول اومدنم روز آخری که قرار بود برگردیم

 همه پایین آماده بودن اما ما انگار

نه انگار خوابی از آرامش گرفته بودمون 

که نگو زنگ زدن و درو زدن ما بیدار نشده 

بودیم همه از دستمون عصبی بودن بعد یک 

ساعت بلکم بیشتر که بلند شدیم 

همه داد و بیداد می کردن که چه خبرتونه ؟

یادش بخیر هیچی سفر اول نمیشه 

خدا روزیمون کنه کربلا ...


السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی


بلا واسطه


رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مورد

 شخصیت امام صادق علیه السلام فرموده اند : 

خداوند از صلب فرزندم محمد باقر علیه السلام 

پسری می آورد که کلمه حق و زبان صدق و راستی است 

ابن مسعود می پرسد : نام او چیست : پیامبر فرمودند :

 جعفر صادق که راستگو و درست کردار است

 و هرکس به او طعن زند و بد گوید و هر که 

دست رد بر سینه او زند به من بد گفته و دست

 رد بر سینه من زده است .


سالم بن ابی حفصه می گوید ؛

 بعد شهادت امام باقر علیه السلام برای 

عرض تسلیت خدمت امام صادق علیه السلام

رسیدم و عرض کردم « انا لله و انا الیه راجعون »

 رفت از دست ما کسی که دائما می فرمود :

 قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم 

و کسی سوال نمی کرد از فاصله بین او و پیغمبر ، 

آن حضرت بلاواسطه از رسول الله صلی الله علیه و آله 

و سلم نقل می فرمود : بخدا قسم دیگر همانند او

 در جهان دیده نخواهد شد .

در این وقت حضرت صادق علیه السلام قدری سکوت نمود

 و بعد فرمود : 

قال الله تعالی من تصدق بشق تمره فاربیها کما 

یربی احدکم حلوه . ( امالی شیخ طوسی )

خداوند می فرماید : هر کس تصدق نماید به نصف خرما خداوند

 آن صدقه را بزرگ می نماید تا روزی که از آن استفاده کند 

همانطور که شما ، بچه حیوان را تربیت و بزرگ

 می نمایید برای روزی که از آن استفاده نمایید .

سالم می گوید : از منزل آن حضرت بیرون آمدم

 در حالی که عظیم تر از این سخن تا به 

حال نشنیده بودم ما امام باقر علیه السلام را 

تعظیم می نمودیم که بدون واسطه از پیامبر نقل

 می نمود اما امام صادق علیه السلام بدون

 واسطه از خدا نقل می کند .

منبع : بر امام صادق و کاظم علیهما السلام چه گذشت ؟