تسنیمی از جنت یار

تسنیمی از جنت یار

و مزاجه من تسنیم ! ( مطففین / 27 )
تسنیمی از جنت یار

تسنیمی از جنت یار

و مزاجه من تسنیم ! ( مطففین / 27 )

اشک مرد ...



  ( خاطره ای کوتاه از حاج احمد )


  حاجی داشت بی صدا گریه می کرد .


   از یکی پرسیدم " چی شده ؟ "


   گفت : 


   " یه نفر بالای کوه دستش ترکش خورده بود ، 


   نتونستن اون بالا کاری بکنن . دستش قطع شد . "