تسنیمی از جنت یار

تسنیمی از جنت یار

و مزاجه من تسنیم ! ( مطففین / 27 )
تسنیمی از جنت یار

تسنیمی از جنت یار

و مزاجه من تسنیم ! ( مطففین / 27 )

چکامه حقیقت


سلام بر زیباترین زیبای زیبا یی آفرین


بعد از زمانی طولانی دلم خواست بنویسم 


از درد ، از تجربه درد از زادن با درد که هر کس با زبانی 


می سرایدش . 

درد ، چکامه حقیقت بینی و خواهی بشر است آنجا  که ، با تمام 


قلبش فهمیده ، آنجا که با تمام جانش ادراک کرده 


درد هنرمندی است که ما را هنرمند می خواهد 


باورمان را مقاوم می کند ...


درد ریشه در ادراک دارد بی درد بودن یعنی به درد زیستن نمی خوری


یعنی ، ادراکت ، جانت مرده است 

درد آشنای دیرین که چشم را به بهتر دیدن باز می کند 


درد بیدار گر ریشه های فهمیدن در عمق اندیشه آدمی 


از درد نمی گریزم وقتی او با تمام اشتیاق به سمتم قدم بر میدارد ..


...


غبار باید شست



باران زمزمه ای غریب دارد با دلم 

امشب همه جا بوی باران می دهد ..

هوای باریدن دارد دلم ..

غروبی سخت و سهمگین و دلی آشفته ..

پاک باید شد غبار باید شست ..


دوای درد



دوای درد ما تنها ظهور است 

ظهوری کاندر آن فیض حضور است 

هر آن کس کو بود غافل زیادش 

دو چشم باطنش والله کور است 


بهتر است نگویم !




ارباب من !


باز غروب آدینه ای دیگر ...


خواستم بگویم عزیز زهرا کجایی ؟


دیدم بگویم ما کجاییم بهتر است ؟


با چهارده منظومه نورانی ما کجاییم ؟


باران محبتت بر ما می بارد نگاه 


عنایتت پشتوانه حیاتمان است


چقدر از ثانیه های اهدایی خدا را به فکر آمدنت بودیم ؟


...

به بدی پرونده ام نمی خواهم باشم !


رسید ناب ترین لحظات سال...


همیشه قدر دوم که علی پایان می دهد 


اشتیاق آسمانیان را برایم حکم دیگری


داشته است...


دراین لحظان ناب می نگارم تا بماند 


با دست خود سند می دهم و 


می نویسم

برای ارباب ،

برای پدر ...


فکر می کردم چند چندم  دیدم آن جایی که من 


ایستاده ام از ارقام دنیوی چیزی وجود ندارد


 تا شدت بی مهری ، ناسپاسی


 و قدر ناشناسی ام را نشان دهد ..


واقعیتی است که تا به امروز به رویم نیاوردی


پدر دستم را گرفتی و از جایی که ایستاده بودم به جایی


آوردی و رساندی و با محبتت سیر دادی که باز رقمش به ارقام


دنیوی لا یمکن است بیانش ،...


ارباب ، حضرت مهر ،


عزیز عالم ، آقای عالم ، 


من در برهوت ناسپاسی ام همواره دل از تو شکسته ام


و تو ارباب عالم ،


همیشه پدرانه گذشت کرده ، دعا نموده ای ،


در این لحظات عالی می نویسم برایت که


 پرونده سیاه شده و خط خطی مرا 


دیدی و اشکت جاری شد خدایم بکشد که ...


پرونده بی آبرویم را دیدی دل نادم مرا هم قطعا می بینی


می دانم برای یا ابانا استغفر لنا گفتم دیر است ...


اما من می گویم بلند می گویم ، ..


من نادمم ..

من به بدی پرونده ام نمی خواهم باشم ..


پدر ، ارباب ...

بدون یاد تو و نگاه تو دنیای وجودم و


 جهان فکرم خاموش است‌


خودت بهتر میدانی دعای این لحظات دلم


 را و قدر اول و حتما قدر سوم


که پرونده ام را کسی بردارد ، 


نمی دانم گم شود آرزویی محال است 


اما دلم نمی خواست چشمت

 

به پرونده ام بخورد و دلت آزرده شود ...


همین !