«کَأنِّی بِهِ وَ قدْ عَبرَ مِنْ وادِی السّلام إلى مَسْجِدِ السَّهْلَةِ
عَلى فَرَس مُحَجَّل لَهُ شِمْراخٌ یُزهِو وَ هُوَ یَدْعُو و یقول فی دعائهِ...».
«گویى او را با چشم خود مى بینم که در نزدیکى نجف از وادى السلام
عبور کرده، به سوى مسجد سهله پیش مى رود در حالى که بر اسب
دست و پا سفیدى سوار است که پیشانى سفید و درخشنده اى دارد، و همه
درخشندگى آن را چون چراغ و ستاره مى بینند و او در آن حال دعا مى خواند .
اللًّهُــمَ صَّـلِ عَـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗_‗ـَد و عَجِّـل فَّرَجَهُم
سلام...
آدینه را آرام...زیبا....
و خوب به پایان برسانید...
از شیـــــــخ بهــــــایی پرسیدند:
سخت می گذرد..چه باید کرد؟
گفت:خودت که میگویی...
سخــــــــت می گذرد...
سخت که نمی ماند...
پس خــدا رو شکر...
که می گـــذرد....
و نمی ماند …
"سایہ بهشت"